جدول جو
جدول جو

معنی دود و دم - جستجوی لغت در جدول جو

دود و دم
کنایه از دایر بودن بساط چای و قلیان و پخت و پز و لوازم مهمانی
تصویری از دود و دم
تصویر دود و دم
فرهنگ فارسی عمید
دود و دم(دُ دَ)
دم و دود. دود و بخار. ایجاد دود و بخار. کنایه است از آتش روشن کردن و دود به راه انداختن به نشانی طبخ غذا: در آشپز خانه فلان دود و دمی نیست،نشانی از غذا و طبخ آن نیست. (از یادداشت مؤلف).
- دود و دمی به راه انداختن، در تداول عامه، تهیۀ غذای پختنی و کباب و مانند آن کردن.
- ، تهیۀ بساط وافور و مانند آن کردن
- دود و دمی در آشپز خانه کسی نبودن، کنایه است از روشن نشدن آتش و نپختن طعام در آشپز خانه وی به علت فقر یا لئامت. (ازیادداشت مؤلف).
، کنایه است از نفس و دم:
سر بینیش چون دو روزن بهم
گشاده ز دوزخ در او دود و دم.
اسدی.
، دود دم. دم و دود. کنایه است از آه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ دَ)
غرور و تکبرباشد. (لغت فرس اسدی). غرور و تکبر و عجب و تجبر و خودستایی و خودنمایی باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). تکبر و عجب و خودستایی. (شرفنامۀ منیری). غرور و تکبر. (فرهنگ سروری). عظمت. اقتدار. عجب و غرورو خودستایی و خودنمایی. (ناظم الاطباء). رجوع بشعوری ج 1 ورق 176 و فرهنگ لغات شاهنامه شود:
بیاراست این جنگ را پیلسم
همی راند چون شیربا باد و دم.
فردوسی.
پسر با برادرش هر دو بهم
سراندیب دارند با باد و دم.
اسدی (گرشاسب نامه).
بمردی و گنج و سپاه از تو کم
نیم، چیست این طمع پر باد و دم ؟
اسدی (گرشاسب نامه).
، بازیچۀ اطفال. (برهان). بادبره و بادفره. (شرفنامۀ منیری). بازیچه ای مر کودکان را که فرفره نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه، بادافره، بادفره، بادفر، فرفره، پهنه، فرموک، گردنای، بادبر، بادبیزن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دُ)
اوابد. (مرکب از: دد، جانور درنده + دام، جانور بی گزند). از اتباع اند. رجوع به ترکیبات ذیل ’دد’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد و دم
تصویر باد و دم
عجب و غرور و خود نمائی
فرهنگ لغت هوشیار